58

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

روز اول و دوم و باهم مینویسم:

همینکه رسیدیم رفتیم هتل و خوابیدیم

صبح که رفتن حرم من خواب بودم

سر ظهر باهم رفتیم حرم و بعدشم تا ساعت۱نصف شب بازار بودیم

من ی پک ازین شعبده بازی خریدم که خب باحاله با ی سری سوسک و ازین چیپس ترسناکا و شوکر و...سر جمع شد۴۰هزار تومن اینا

بعد میخواستم ی جادوگر بخرم ک خعلی باحال بود ولی مادر ژان با ی چشم غره خفن و بسه دیگه مگع پول علف خرسه پشیمونم کرد:/

ولی خب خودش ی کیف خوشگل واسم خرید ۱۰هزار تومن انقده نازه ک نگو خیلی دوسش دارمD:

اینجا ی پسرای خفنی داره ک نگو

من پسر انقدر خوشتیپ و خوش قیافه و خوش هیکل تو تهران نمیدیدم

البته نصف بیشتر مسافر بودنا

اما لامصبا خیلی تیکه بودم

عنترا

بعد منم نه ک خیلی قد بلندم

هرکدوم از بغلم رد میشه خس میکنم درخت متحرک از بغلم رد شده

از قدم متنفرم:/

یادم باشه ی جفت کفش پاشنه بلند بخرم(هر چند ازش ب شدت متنفرم)اخه نمیشه ک بغل هرکی راه میرم عین بادیگاردم میمونه

روز دوم:

بازم رفتیم حرم

من به بچه های اکیپمون زنگ زدم یکی یکی هر دعایی دارن بکنن

  بعد تا۱نصف شب بازار بودبم

خانواده ژان که ادویه خریدن

منم ی عطر مشک خریدم(بوش رو دوست دارم)

با ی دستبند فیروزه(البته اصل نیستا ولی نازه)

منکه عاشق فیروزه و رنگ فیروزه ای و...اینامD:

بعد با مامانم سر پوشش من دعوام شد

خانواده مامانم فوق العاده مذهبین

عوضش خانواده بابام اصلا مذهبی نیستن

یعنی من جلو پسر عمه هام و شوهر عمم اصلا روسری و مانتو و...اینا سر نمیکنم 

بعد مامانم میگفت چرا موهاتو میبافی میندازی از شالت بیرون؟

منم گفتم : خب جا نمیشن تو شالم چیکار کنم؟موی بلند همینه دیگه

بعد ی مرده رو خیلی نامحسوس نشونم داد کفت ببین زل زده بهت!من متوجهش نشده بودم

کلی خجالت کشیدم

ولی خب بازم من مسئول چشمای مردم نیستم

یاد اون عکسه افتادم ک مردا داشتم با چشماشون اون زن چادریه رو میخوردن:/

با اینکه حجابشم کامل بود

توی پاساژا و بازارام هر پسری نخ میداد یا تیکه مینداخت مامانم ب من چشم غره میرفت

اخه من پوشسم نسبت ب همسن و سالام خیلی معقولتره:/

بابامم مشکلی نداره:((

خب من با این پوشش راحتم

والله این پسرا دختر چادریه خوشگلم ببینن بهش تیکه میندازن

اینو ب مامانمم ثابت کردم

ولی حرف خودش میزنه

در حالی ک من فقط موهام یکم بیرونه(فقط بافته از پشت من ختی چتری هم تو صورتم نمیریزم)

ولی با این حال کلی خوش گذشت

کلی پول خرج کردم

فکر کنم برگردم تهران بابام خونه راهم نده

بگه تو بچه پرخرجی هستی

بعد بزارتم تو سطل ماست بندازتم تو جوب

 

 

#روز اول و دوم

#باران بیشعور همین الان نشست رو عینک من و شیشه اش رو شیکوند

یادم باشه زیرش ادامس بچسبونم تا یاد بگیره اول زیرشو نکاه کنه بعد بشینه

24(تولدت مبارک عشق من)...
ما را در سایت 24(تولدت مبارک عشق من) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mitravad-mahtab بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 22:52